عاشق اینجور پستهام

ساخت وبلاگ
قبل از پست: لینک مطلب آشتی 1 تنها خدا پایدار است و غیر از خدا پوچ و نابود شدنی و رفتنی است. پس دل بستن به غیر خدا یعنی دل بستن به پوچی ها. به عنوان مثال: اگر کسی به ساختمان- که رفتنی است- دل ببندد به پوچی دل بسته است، اما اگر برای ایجاد بستر بهتری جهت بندگی خدا، ساختمان بخواهد، دیگر به پوچی دل نبسته است، یا اگر کسی به حافظه اش دل ببندد- چون حافظه با دوران پیری از بین می رود- در واقع به پوچی دل بسته است، و نتیجۀ آنها اضطراب خواهد شد. دل بستن به مدرک، قدرت، ثروت و امثال اینها نهایتا موجب پوچی و اضطراب است. «مدرک» با فراموش کردن آموخته ها، توان واقعی اش را از دست م عاشق اینجور پستهام...
ما را در سایت عاشق اینجور پستهام دنبال می کنید

برچسب : آشتي ستي 2, نویسنده : dshishlika بازدید : 8 تاريخ : شنبه 24 مهر 1395 ساعت: 0:23

لخت شدن یا نشدن؟ هروله کردن یا نکردن؟ اوپس اوپس کردن یا نکردن؟ بالا و پایین پریدن یا نپریدن؟ چرا لیوان چایی ها پلاستیکی اند؟! چرا آنها را زمین می ریزید که رفتگران اذیت شوند؟ چرا عزاداری این شکلی است ؟ چرا عزاداری آن شکلی است؟ توجه کرده اید ؟! اینها شده دغدغه این روزهای ما با حسین. اینها شده سئوالات روشنفکران و همین ها شده پاسخ های مذهبیون. همینها . در همین حد!!! آی مردم! بیایید روضه ی حسین و یک قطره اشک بریزید تا تمام گناهانتان بخشیده شود. آی مردم! هر چه گناه می کنید، بکنید، اما روضه را یادتان نرود. هر آنچه هستی بازآ. آی مردم! امام حسین متعلق به همه است ، حتی عاشق اینجور پستهام...
ما را در سایت عاشق اینجور پستهام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dshishlika بازدید : 27 تاريخ : چهارشنبه 21 مهر 1395 ساعت: 13:34

همرنگ جماعت شو ، شعر عمر سعد است/

عشق است سوا بودن، از همچو جماعاتی ...

ساکن/ 8 محرم/ ساعت 8 صبح

عاشق اینجور پستهام...
ما را در سایت عاشق اینجور پستهام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dshishlika بازدید : 21 تاريخ : دوشنبه 19 مهر 1395 ساعت: 22:18

این رو میدونستین که همه ی افراد ِ این جامعه من جمله مجازی و غیر مجازی ، با سواد و بی سواد ، عارف و عامی و غیره و ذلک ، همگی بالاتفاق و من جمیع جهات ، متخصص ِ امور ِ عزاداری و تشخیص خوب بودن یا بد بودن اون هستن ؟!

و فقط اون عزاداری ای ، عزادریه درستیه که با نظرات اونها مطابقت داشته باشه، در غیر این صورت یا ریا است، یا حماقت ، یا جهالت ، یا تحجر یا ...

عاشق اینجور پستهام...
ما را در سایت عاشق اینجور پستهام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dshishlika بازدید : 11 تاريخ : يکشنبه 18 مهر 1395 ساعت: 7:33

گاهی انسان در خود احساس پوچی و اضطراب می کند. در چنین حالی اگر انسان علت آن را بداند، می تواند آن را رفع کند، وگرنه برای فرار از آن خود را سرگرم و مشغول چیزهای دیگر ساخته، از سرابی به سرابی و از دردی به درد دیگر پناه می برد و از درد ِ درونی و درمان صحیح آن غافل می شود. برای درمان این درد باید بدانیم که ریشۀ اضطراب ها و پوچی ها چیست. این یک قاعده است که هرگاه انسان به «خود»ش رجوع کند، اگر احساس کند زندگی و کارهایش بیهوده و بی فایده است، دچار پوچی می شود. و همین که این احساس به او دست دهد، اضطرابی در او به وجود می آید که باعث «چه کنم؟ چه کنم؟» او می شود. اگر عمیق عاشق اینجور پستهام...
ما را در سایت عاشق اینجور پستهام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dshishlika بازدید : 8 تاريخ : جمعه 16 مهر 1395 ساعت: 10:44

من چه کار باید بکنم که سعادتمند بشوم؟! چه کار باید بکنم که در پایان عمر غمزده و پشیمان نشوم؟! چگونه باید زندگی کنم ؟! چگونه ؟! این ها سئوالات من در ابتدای بلوغ فکری ام بود. و در دسترس ترین جواب این سئوالها، دین بود. سئوالاتم عمیق بودند. به راحتی قانع نمی شدم. حرفهای سطح پایین ِ آخوندها راضی ام نمی کرد. من آنهایی را که ادعای دینداری می کردند را می دیدم ، اما نشاط ِ دینداری را در وجودشان نه. ریش هاشان را می دیدم، ریشه هاشان را نه. و این مرا نسبت به اصل دین مشکوک می کرد. تا اینکه کتابی خواندم. کتابی که زندگی ام را بسیار تغییر داد. کتابی که دریچه های جدیدی از معارف عاشق اینجور پستهام...
ما را در سایت عاشق اینجور پستهام دنبال می کنید

برچسب : آشتی,آشتیان,آشتیانی,آشتی با خدا,آشتی آشتی,آشتی به انگلیسی,آشتیان تابلو,آشتیانی خواننده قدیمی,آشتی كردن به انگليسي, نویسنده : dshishlika بازدید : 10 تاريخ : جمعه 9 مهر 1395 ساعت: 22:24

سیراب از آزار پیوستۀ خود، گاهی آدم به این می رسد که از چیزی بگذرد. یا اینکه در این دم بگذرد. گونه ای آرامش در آن می جوید. بسا که این آرامجویی خود را به پای بزرگواری اش می گذراد. پیش خود، گذشت می کند. آنچه را که به انگیزه های ضروری طبع ِ خود و به منظور رهایی خود، انجام می دهد، گذشت نام می نهد. ناز ِ بلند همتی خود را دارد. به آسانی خود را فریب می دهد و کاری را که در نهایت ناتوانی و ناچاری نتوانسته به انجام برساند، ناچیز می شمارد. آن را ناهمسنگ خود وانمود می کند. خود را بیش از آن می شمارد. و در این رفتار فریبنده اش-که او به هیچ روی آن را غش دار نمی بیند- شکوه و فراز ح عاشق اینجور پستهام...
ما را در سایت عاشق اینجور پستهام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dshishlika بازدید : 11 تاريخ : جمعه 9 مهر 1395 ساعت: 3:22

سلام ای پیرمرد. تولستوی ایران ، سلام! تو مرا با واژه هایی آشنا کردی که خواندنشان آن قدر برایم شیرین است که نمی دانم زمان ، لا به لای رمانت و بر ساعت ِ من ، چگونه می گذرد. تو ای حکیم ، درس ِ زندگی را چه خوب وصف کردی بین عشق ِ مارال و گل محمد *، کاکل ِ پریشان مدیار* ، تیز دندانی بابقلی بندار* و حرامی ِ کردار ِ شیدا* و ... که وصف العیش ، نصف العیش. هم برای تو ، هم برای من . هم برای ما!  و رمانت ، آن ده جلد، کلیدر، پر است از زندگی، زندگی، زندگی. گرسنگی. ترس ِ شبهای کلیدر. خنجر ِ ستارگان بر ملحفه ی آسمان ِ کویر. رنج ِ مردمان ، رنج ِ پدرانمان ، مادرانمان. ادبیات ِ خاص. به جا عاشق اینجور پستهام...
ما را در سایت عاشق اینجور پستهام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dshishlika بازدید : 6 تاريخ : جمعه 9 مهر 1395 ساعت: 3:22

بچه ای که پیر به دنیا می آید و هرچه از سنش می گذرد ، جوان تر می شود. سوژه ی جذابی است. نو! اما فیلمش زیاد جذاب نیست. یعنی چیزی غیر عادی ندارد. خوش ساخت است، اما گیرا نیست. موضوع جذاب است ، اما چیزی از دلش بیرون نمی آید. خلاصه مثل ِ گوشت آهو است ... خوش اسم و رسم ، اما معمولی و ساده. ============================= بنجامین : اگر به تو میگفتن که داری پیر میشی، اما هر روز جوونتر میشدی، چی کار می کردی ؟ خانم سالخورده: احساس تأسف میکردم. چون باید مردن تمام کسانی رو که عاشقون می شدم رو می دیدم ... عاشق اینجور پستهام...
ما را در سایت عاشق اینجور پستهام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dshishlika بازدید : 35 تاريخ : جمعه 9 مهر 1395 ساعت: 3:22

این دنده های های جناغ ِ سینه هم استخوانهای رذلی هستند ها ، 

هر چه هوش و حواست را جمع میکنی که جایی طوریشان نشود ، یک وقت می بینی در فوتبال مو بر می دارند.

حالا شما بیا نفس بکش ، حالاتر بیا عطسه کن.

چنان درد در تمام  ِ تنت ولوله می اندازد که بر هرچه عطسه و صاحب عطسه است صلوات می فرستی.

و این است حال ِ این روزهای ما با دنده هایی شکسته و چرخ هایی پنچر !!!

عاشق اینجور پستهام...
ما را در سایت عاشق اینجور پستهام دنبال می کنید

برچسب : شب جمعه ایرانی,شب جمعه ای,شب جمعه ایرانی ها,شب جمعه ایرانیان,شب جمعه ایران,جوک شب جمعه ای,جوک شب جمعه ای زشت,جوکهای شب جمعه ای,پیامک شب جمعه ای,عکسهای شب جمعه ای, نویسنده : dshishlika بازدید : 17 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 12:23

پسرِخواهرم (6 سالشه) : مامان پاشو صبحانه بهم بده

خواهرم : خودت بخور ببینم مرد شدی یا نه ؟!

پسرِخواهرم: مامان من لزومی نمی بینم به تو ثابت کنم که مرد شدم .

من :|

خواهرم :||

دامادمون :|||

همه ی مردهای فامیل :|||||

عاشق اینجور پستهام...
ما را در سایت عاشق اینجور پستهام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dshishlika بازدید : 31 تاريخ : سه شنبه 6 مهر 1395 ساعت: 16:55

وقتی صحبت از آمریکا می شود ، به یاد چه می افتید ؟! کروات زن های کاخ ِ سفید ، گرگ های وال استریت ، غروب در مزارع طلایی کالیفرنیا، شبهای پر هیجانِ لاس وگاس، مخ های دره ی سیلیکون، سلبریتی های زیبای ِ هالیوود و.... شاید هم ابر شرکت هایی که بیشتر پول دنیا رو در اختیار دارند مثل اپل و مایکروسافت و گوگل و جنرال موتورز و فورد و بوئینگ و کوکاکولا. نظم ، پول، رفاه، تلاش و علم. اما آیا آمریکا از ابتدا اینگونه بوده است؟! ادامه مطلب عاشق اینجور پستهام...
ما را در سایت عاشق اینجور پستهام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dshishlika بازدید : 62 تاريخ : سه شنبه 6 مهر 1395 ساعت: 16:55

================================== + اصغر فرهادی! هر چه بیشتر فیلم هاش رو می بینم به این نتیجه می رسم که این همشهری مون واقعا کارشو بلده. ای کاش هر کسی تو این مملکت کاری به عهده اش بود ، کارش رو بلد بود. +بازی شهاب حسینی رو دوست داشتم اما نه در حد جدایی . اونجا بهتر بود! + رو چه مسئله ی حساسی دست گذاشته بود اصغر! خیلی دلم از این مسأله پر بود. (بخاطر لوث نشدن فیلم نمیگم چه مسأله ای) + چقدر خوب درش آورده بود اون مسأله ی حساس رو. + اصلا لازم نیست بگم چون حتما همه تون میرین ببینینش ، اما برین ببینینش :)) عاشق اینجور پستهام...
ما را در سایت عاشق اینجور پستهام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dshishlika بازدید : 60 تاريخ : سه شنبه 6 مهر 1395 ساعت: 16:55

داشتیم در مورد پیوند اخیری که در چین انجام شد بحث می کردیم(پیوند بدن ِ یک مرگ ِ مغزی به سر ِ یک آدم فلج) در مورد اینکه روح کدوم یک در این معجون  (سر یکی و بدنِ اون یکی) به زندگی ادامه میده. طرف ِ من اعتقاد داشت روح اون آدم ِ فلج. چون روح مربوط به مغزه. هر چی من تلاش میکردم بهش بفهمونم که اصلا تعریف روح یعنی چیزی که از جسم کاملا جداست و به جایی از بدن تعلق نداره، نمی فهمید. بعضی ها مهم نیست براشون که شما چی میگی ، مهم اینه که حرف خودشون رو بزنن. از اینجور آدمها متنفرم. متنفر !!! حالا بنظر شما روح کدومشون این معجون رو مدیریت میکنه ؟؟؟ پساپست : اگه روح رو قبول داشته عاشق اینجور پستهام...
ما را در سایت عاشق اینجور پستهام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dshishlika بازدید : 30 تاريخ : سه شنبه 6 مهر 1395 ساعت: 16:55

کلیدر؛ کتابی که همواره برایم حتی اسمش هم جذاب بود و رازوش. کتابی که وقتی رفته ای کتابفروشی و یک صفحه اش را باز می کنی و می خوانی ، با چنان قلم پایدار و محکمی رو به رو می شوی که نمی توانی قید پولهایت را نزنی و نخری ش. کتابی که به جرأت بعد از خواندن سیصد صفحه اش می گویم ، تولستوی ایران است دولت آبادی. هر از چند گاهی ، قسمتیش را می گذرام ، باشد که زیبایی هایش ، وبم را بیاراید ... ادامه مطلب عاشق اینجور پستهام...
ما را در سایت عاشق اینجور پستهام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dshishlika بازدید : 92 تاريخ : سه شنبه 6 مهر 1395 ساعت: 16:55

در این جهان گرد و فراخ، کم آدمی رهاست، آزاد است. هر تنابنده گرفتار در گرفتار است. پنداری مردمان در تار ِ عنکبوتی بی پایان گرفتار آمده اند. هر تن، بندی ِ تن ِ دیگر، چیز دیگر. شانه هایشان بسته شده است. دست هایشان بسته شده است. مغزهایشان، زبان هایشان بسته شده است. بسا صد سالگانی، درون همان چاردیواری که پای بر خشت نهاده اند، سر بر خشت می گذراند؛ بندی ِ خشت ِ دیوار. بسا کسانی که تو می شناسی بر دیگچه های سکه ی خود، اژدهاوش چمبر زده اند؛ بندی ِ خون ِ ناچاران. بسا گرفتاران. بسی گرفتاران. یکی به کندوی خود، یکی به انبار خود. یکی به دشت و یکی به آبش. یکی به گله ، یکی به چ عاشق اینجور پستهام...
ما را در سایت عاشق اینجور پستهام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dshishlika بازدید : 39 تاريخ : سه شنبه 6 مهر 1395 ساعت: 16:55

مثل همه ی نوجوون ها ، من هم در مقطعی از زندگی ام به دنبال پاسخی به سئوالهای اساسی ای بودم که بنظرم زندگی بدون اونها خیلی ناقص و خالی بود. مثل اینکه من کی هستم و قراره تو این دنیای ِ درندنشت چیکار بکنم. بخاطر همین با خیلی ها بحث می کردم ، از مادر ِ تقریبا بیسوادم گرفته تا معلم ِ دینی ام که لیسانس فلسفه داشت و دست ِ بر قضا از اون معلم های گاگول نبود و حرفهای حسابی می زد. همون موقع هم حرفهای بی منطق و مغالطات رو قبول نمی کردم ،انگار از اول یه استعداد ِ منطقی ِ عجیب در من نهادینه شده بود. واکنش های طرف های بحثم به چند دسته ختم می شد: یا مسخره می کردن و میگفتن بیخی عاشق اینجور پستهام...
ما را در سایت عاشق اینجور پستهام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dshishlika بازدید : 78 تاريخ : سه شنبه 6 مهر 1395 ساعت: 16:55

پستهایی که منو به فکر فرو میبره ،

و مشخصه نه از سر  ِ عشق و عاشقی های بیخود که از مجموعه ای از تفکرات اومده... اونهایی که عمیقند.

مثلا اینجا رو بخونید ، در رابطه با دعا/

عاشق اینجور پستهام...
ما را در سایت عاشق اینجور پستهام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dshishlika بازدید : 26 تاريخ : سه شنبه 6 مهر 1395 ساعت: 16:55